اومدم جشن معارفه و یه سری چیز میز دیگه برای روز شیمی. سه نفر روی صحنه هستن که دوتاشون گیتار دستشونه و طبیعتاً نفر سوم خوانندس. زود اومدیم و دارن تمرین میکنن دو تا از کارهای منصفی رو میخونن. حس بدی بهم دست میده . خیلی بد خوند. سعی میکنم خودم رو به چیزای دیگه مشغول کنم. آدمای بیشتری دارن اضافه میشن، رئیس دانشگاه و مریدانش وارد میشن و چند لحظه بعد سرگروه شیمی. اسم هیچکدوم رو نمیدونم. پرده میاد پایین و اون سه نفر محو میشن. قاری اومده و داره صلوات میفرسته، بقیه تکرار میکنند بعد شروع میکنه : لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا … همینطور دانشجو های بیشتری دارن وارد میشن. صدا اوج گرفته و دوباره همون آیه تکرار میشه. یه لحظه مکث و یه گروه از کسایی که صندلی های ردیف بغل نشستن بلند یه چیزی میگن. یه جور هنجار شکنی. یک لحظه سکوت، قاری صدق الله میگه و بقیه صلوات میفرستن. سرود ملی پخش میشه و بقیه پا میشن […] پس خبری نیست. دست میزنن. تمام. مجری شروع میکنه. یک سری حرف مثل بقیه نشست های این مدلی. بعدش مدیر گروه میاد، شخصی به نام قادری. ناراحته که یه پروفسور از دانشگاه شیراز نیومده که گویا مریض بوده، بعد در مورد گروه شیمی دانشگاه حرف میزنه. میگه گروه شیمی نوپاست و کسایی که فارغالتحصیل شدن جاهای دیگه خیلی اوضاشون خوبه و همه راضین. کسی که جلوی من نشسته میگه دروغه. بعد میگه چطور این گروه تشکیل شد، و تشکر میکنه از زحمات چند نفر، مثلاً مدیرگروه قبلی. و بعد از اهمیت انجمن علمی حرف میزنه و در همین حین از چند نفر تشکر میکنه.
بعدش میره پایین و مجری میاد. از اساتید دعوت میکنه و بعد دانشجو ها دونه دونه میان و لوحشون رو میگیرن و یه گل پلاستیکی که توی قوطی مچاله شده. فامیل من با م شروع میشه و طبیعتا من اخرین نفرات هستم. اسمم رو صدا میزنه. میرم. بعد رئیس دانشگاه میاد و یه سری چیز میگه در مورد این که خوبه این اتفاق افتاده و انشالله کارای بین رشته ای رخ بده و توی بحث علمی پژوهشی قدم هایی رو برای دانشگاه برداریم. و همین جور گروه ها رو برای بقیه رشته ها هم داشته باشیم. و بعد با ذکر صلوات میره. مجری میاد و میگه دوباره اساتید بیاد تا از اعضای انجمن تقدیر بشه. استاد کوسج رو میشناسم و بقیه رو نه. بعد اعضای برتر انجمن میان. دارم به این فکر میکنم که برم. حوصلم سر میره. مجری دوباره میاد و میگه قراره گروه موسیقی بیاد و بعد همراه مدیریت برن نمایشگاه شیمی رو افتتاح کنن و درخواست میکنه ما هم همراهی کنیم. من که باید برم خونه. پرده دوباره بالا میره و اون سه نفر سعی میکنن آماده بشن. موزیک کم کم تموم میشه. وتمام. صدای دست. همهمه خروج.
بعدش میره پایین و مجری میاد. از اساتید دعوت میکنه و بعد دانشجو ها دونه دونه میان و لوحشون رو میگیرن و یه گل پلاستیکی که توی قوطی مچاله شده. فامیل من با م شروع میشه و طبیعتا من اخرین نفرات هستم. اسمم رو صدا میزنه. میرم. بعد رئیس دانشگاه میاد و یه سری چیز میگه در مورد این که خوبه این اتفاق افتاده و انشالله کارای بین رشته ای رخ بده و توی بحث علمی پژوهشی قدم هایی رو برای دانشگاه برداریم. و همین جور گروه ها رو برای بقیه رشته ها هم داشته باشیم. و بعد با ذکر صلوات میره. مجری میاد و میگه دوباره اساتید بیاد تا از اعضای انجمن تقدیر بشه. استاد کوسج رو میشناسم و بقیه رو نه. بعد اعضای برتر انجمن میان. دارم به این فکر میکنم که برم. حوصلم سر میره. مجری دوباره میاد و میگه قراره گروه موسیقی بیاد و بعد همراه مدیریت برن نمایشگاه شیمی رو افتتاح کنن و درخواست میکنه ما هم همراهی کنیم. من که باید برم خونه. پرده دوباره بالا میره و اون سه نفر سعی میکنن آماده بشن. موزیک کم کم تموم میشه. وتمام. صدای دست. همهمه خروج.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر